یادمه یک بار با قطار از دفاعیه جشنواره به کرمان بر می گشتیم.همان روز هم دانشگا هها تعطیل شده بود و قطار پر بود از دانشجو.البته عمدتا دانشجوی خوب و معدودی دانشجوی نه خیلی خوب!دختر های ما هم در کو په ها بودند.هوا داشت تاریک میشد .بعضی از آن دانشجویان نه چندان خوب خیلی دوروبر کوپه های ما گشت می زدند.برای اینکه آنها دست از سر ما بردارند تا ساعت 2 نصف شب بنده جلوی کوپه های بچه ها کشیک دادم تا تقریبا همه افراد قطار به خواب رفتند.سپس خودم رفتم و خوابیدم.یادمه یکی از دختر های ما میگفتند که ما سایه شما را از پشت شیشه میدیدم و خیالمان راحت میشد.الان که فکر می کنم می بینم شاید هیچ تفاوتی بین آنان و دختر های خودم در آنزمان وحتی الان قایل نیستم.کسی نگاه چپ می کرد آمپرم می چسبید.انشا الله هر جا هستند سالم موفق و پیروز و خوشبخت باشند.